آسمان آبی

ادبی ـ هنری

آسمان آبی

ادبی ـ هنری

هزاردستان

 

 

ما شیفته جلوه جانان گشتیم

نادیده رخش اسیر حیران گشتیم

تا از گل روی او نصیبی یابیم

در باغ جهان هزار دستان گشتیم

سلام

سلام

سلام به صمیمیتی کنک وتبسمی بنهان

سلام به کلامی نهفته وسلام به سکوتی کویا

با تو ام ای دوست ای هم اتاقی

جکونه عاطفه درلحظه ها کم شد

وعشق در تکابوی زندکی

جکونه فراموش کردیم که دستها نیاز به نوازش دارد

ومحبت نیاز به ابراز

جکونه در هیاهوی شهر أرام کرفتیم

وخود را به دست فراموشی سبردیم

أیا برای به دست أوردن یک دل سرمایه هنکفتی لازم است

أ یا توانایی ما به اندازه هدیه یک لبخند نیست

 

 

 

 

من بودم وتو

و دلهایمان   دو آینه رو بروی هم

ومحبت میان آن دو و خطی تا بینها یت  از تصویرهای انعکاس یافته

و یک سنگ در یک دست

آ ه قلب من شکست

و تو ماندی ویک تصویر در یک آینه