آیا هرگز شنیده ای که زنان
در آری و نه به لب دارند
عیب خود را عیان نمی سارند
راز دار و خموش و مکارند
آری من هم زنم زنی که دلش
در هوای تو میزند پروبال
دوستت دارم ای خیال لطیف
دوستت دارم ای امید محال
فروغ فرخ زاد
زندگی قصه ی تلخیست که تکرار شود
بشت با زن به چنین قصه و افسانه برو
دلم گرفته بشدت گرفته
حال نوششتن ندارم اما خیلی دوست داشتم که با یک نفر حرف می زدم
اما نه بهتره صبور باشم چون همیشه تو این شرایط انسان حرفای رو میگه که بعدا بشیمون میشه
خوب همین اندازه هم یکم سبک شدم بس تا بعد خدا حافظ
افسانه عشق تو شدم آه و دریغا
ترسم که نمانم منو افسانه بماند