هنوز ایستاده ام و به ریزش برگهایم نگاه می کنم
هنوز ایستاده ام وبا قامتی راست خشک شدن برگها و شاخه هایم را می بینم
آری خزان تمامی ندارد
نه زمستان می آید ونه امیدی به بهاران است
و من درخت تکیده ی این باغ هنوز ایستاده ام به امیدیک تبر
به امید تبری تا شاید کنده خشکیده ام گرمای خانه ای شود ودستان کوچکی گرد آتش آن گرم شوند
هنوز ایستاده ام به امید تبر
در آخر این وبلاگ بمب گذاری شده است
عشق شیرینش مرا فرهاد کرد او بیامد مرغ دل را از قفس آزاد کرد او بشد لیلا و ما مجنون روی ماه او قلب ویران مرا آباد کرد نام شیرینش تمام تلخی عمرم زدود قبل از او قبل از او دنیا برایم اینچنین زیبا نبود بعد از او هم زندگی هست بعد از او هم زندگی هست ولیکن تلخ تلخ بعد از او این زندگی دیگر چه سود؟؟؟؟؟
شاد باشی گلم
امضا:یک ناشناس