نگین اشک که چون لعل رنگ خونین داشت
نشان عشق از ان روزهای دیرین داشت
نگاه خسته غم بار ناتوان از دید
دوباره آرزوی لحظه های شیرین داشت
دوباره در تب وتاب رسیدن معشوق
هزار پاره دلم از شرار آذین داشت
فراق چو آورد روی بر کرانه دل
دمی فسرده وجان سوز و سرد وسنگین داشت
تو از کدام دیار آمدی که می بینم
طنین گام و اینگون نوای غمگین داشت
سلام
افسانه خانم
خیلی خیلی قشنگ بود
موفق باشی
سلام
خسته نباشی
قشنگ بود
موفق باشی
تا بعد......
سلام
بلا خره موفق شدم وبلاگتو ببینم خیلی جالب بود موفق باشی