عاشق یک باد کنک و سه تا دونه ماهی شدم
ببین چقدر مسخره من به شهر عشق راهی شدم
بادکنکه بالا میره میره میره تا آسمون
اما یهو پایین میاد میترسه از رنگینکمون
وقتی که بادش کم میشه میشینه اون کنار من
با چشمای ملتمسش می خواد که بادش بکنم
دلم میخواد یک سوزنو فرو کنم تو دل اون
بترکه صدا بده دیگه نره تو اسمون
اما نه حیف ماهیاس قلب اونا مثل شیشه س
میشکنه و داغون میشه بزار باشه هر چی که هست
قشنگی بادکنکم یک جورای به بادشه
بی ریخت می شه خالی بشه این دل من چی حالیشه
سلام
خسته نباشی
وبلاکت ساده اما پر از حر فهای قشنگه..
به من هم سر بزن بد نمی گذره
بای