آسمان آبی

ادبی ـ هنری

آسمان آبی

ادبی ـ هنری

بی خیال

 

 

عاشق یک باد کنک و سه تا دونه ماهی شدم

ببین چقدر مسخره من به شهر عشق راهی شدم

بادکنکه بالا میره میره میره تا آسمون

اما یهو پایین میاد میترسه از رنگینکمون

وقتی که بادش کم میشه میشینه اون کنار من

با چشمای ملتمسش می خواد که بادش بکنم

دلم میخواد یک سوزنو فرو کنم تو دل اون

بترکه صدا بده دیگه نره تو اسمون

اما نه حیف ماهیاس قلب اونا مثل شیشه س

میشکنه و داغون میشه بزار باشه هر چی که هست

قشنگی بادکنکم یک جورای به بادشه

بی ریخت می شه خالی بشه این دل من چی حالیشه

نظرات 1 + ارسال نظر
سارینا سه‌شنبه 6 دی‌ماه سال 1384 ساعت 10:33 ب.ظ http://bitter.blogsky.com

سلام
خسته نباشی
وبلاکت ساده اما پر از حر فهای قشنگه..
به من هم سر بزن بد نمی گذره
بای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد