امشب حدیث عشق تو را جار می زنم
صد طرح عشق بر دل بیمار میزنم
بس یادهای کهنه ی دیرین خویش را
در ازدحام خاطرها دار میزنم
در کوجه های غم زده ی شهر آرزو
بس روزها که برسه ی بسیار میزنم
می بافم از غمت به تن خود غبای صبر
وان را رفو ز بار و ز بیرار میزنم
دست قضا ز شاخ سعادت مرا ربود
خود را مثل به یک گل بی خار می زنم
از آتش حسات و غیرت رقیب سوخت
امشب حدیث عشق تو را جار میزنم