سلام خیلی زیبا بود لذت بردم امیدوارم موفق باشید شب یلداست شب هجر تو ای مایه ناز ....... من در این شب چه کنم از غم هجران تو باز...... خدانگهدار...............
لیلی زیر درخت انار نشست. درخت انار عاشق شد.گل داد سرخ سرخ. گلها انار شد داغ داغ.هر اناری هزار تا دانه داشت. دانه ها عاشق بودند.دانه ها توی انار جا نمی شدند. انار کوچک بود.دانه ها ترکیدند.انار ترک برداشت. خون انار روی دست لیلی چکید. لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید.مجنون به لیلی اش رسید. خدا گفت : راز رسیدن فقط همین بود. کافی است انار دلت ترک بخورد
-------------- مرد یخی؛پرسیدی اما چرا؟چون ارمغان سال های گذشته درسی بود که می گفت هرگز احساست را آذین پیکرت نکن. من نیز چنین کردم همگان جسم و جانم را تلی از یخ پنداشتند؛ در حالی که از درون غلیان عواطف پاک بشری طوفانی به پا کرده بود؛آری بگذار مردمان راحت باشند! --------------
افسانه ی عزیز،
واقعا بابت این همه تاخیر عذر می خوام؛اگه دقت کره باشی این مدت اصلا آپ هم نکردم جدا ببخشید.بابت نظرت یه دنیا ممنون نمی دونم چطور جبران کنم گلم.اما خواسته بودی نظرمو راجع به نوشته های قدیمت بگم. خب با پست سرآغاز شروع می کنم.می دونی به نظرم اومد بلاگری باشی که مثه خیلی های دیگه آمار و نظرات برات نکته ی اصلی نبود.مثه اینکه فقط می خوای خودتو،روحت رو واسه میلیون ها نفر دیگه تقسیم کنی.هر چی تو دلت هست رو بریزی بیرون و نمی دونم به هدفت رسیدی یا نه.به هر حال موفق باشی گلم.خوشحال می شم ادم کنی.آیدیمو نوشتم برات شاد باشی
امضا:مرد یخی
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سلام
خیلی زیبا بود لذت بردم امیدوارم موفق باشید
شب یلداست شب هجر تو ای مایه ناز .......
من در این شب چه کنم از غم هجران تو باز......
خدانگهدار...............
لیلی زیر درخت انار نشست. درخت انار عاشق شد.گل داد سرخ سرخ. گلها انار شد داغ داغ.هر اناری هزار تا دانه داشت. دانه ها عاشق بودند.دانه ها توی انار جا نمی شدند. انار کوچک بود.دانه ها ترکیدند.انار ترک برداشت. خون انار روی دست لیلی چکید. لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید.مجنون به لیلی اش رسید. خدا گفت : راز رسیدن فقط همین بود. کافی است انار دلت ترک بخورد
--------------
مرد یخی؛پرسیدی اما چرا؟چون ارمغان سال های گذشته درسی بود که می گفت هرگز احساست را آذین پیکرت نکن.
من نیز چنین کردم همگان جسم و جانم را تلی از یخ پنداشتند؛ در حالی که از درون غلیان عواطف پاک بشری طوفانی به پا کرده بود؛آری بگذار مردمان راحت باشند!
--------------
افسانه ی عزیز،
واقعا بابت این همه تاخیر عذر می خوام؛اگه دقت کره باشی این مدت اصلا آپ هم نکردم جدا ببخشید.بابت نظرت یه دنیا ممنون نمی دونم چطور جبران کنم گلم.اما خواسته بودی نظرمو راجع به نوشته های قدیمت بگم.
خب با پست سرآغاز شروع می کنم.می دونی به نظرم اومد بلاگری باشی که مثه خیلی های دیگه آمار و نظرات برات نکته ی اصلی نبود.مثه اینکه فقط می خوای خودتو،روحت رو واسه میلیون ها نفر دیگه تقسیم کنی.هر چی تو دلت هست رو بریزی بیرون و نمی دونم به هدفت رسیدی یا نه.به هر حال
موفق باشی گلم.خوشحال می شم ادم کنی.آیدیمو نوشتم برات
شاد باشی
امضا:مرد یخی